مهموني
ديشب من و بابايي و گل پسري رفتيم خونه آقا احسان و ريحانه جون كه البته آقا مهدي (پسر داييم)و سميه جون هم اونجا بودند خيلي خوش گذشت قند عسلي اولش آروم تو بغل من نشسته بود ولي بعد كه يخش باز شد شروع كرد شيطوني كردن ولي در كل پسمل خوبي بود قربونش بشم شب موقع برگشت تو ماشين خوابش برد ...
نویسنده :
مامان امیر علی
16:30